جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۳: شوقم به روی دلبر خود بی نهایتست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شوقم به روی دلبر خود بی نهایتست زان رو که حسن روی بت من به غایتست با من خطاب کرد که عاشق ترا که گفت دانم خطاب وی که ز روی عنایتست گویند شمع نیست به مجلس چه می کنی مهر رخ چو ماه نگارم کفایتست گر همچو سروناز خرامی میان باغ سرهای ما فدا شده در خاک پایتست دارم شکایتی ز تو نامهربان و لیک کشتی مرا ز جور چه جای شکایتست چشمش به غمزه گفت که خونش به غم بریخت ای دل تو هوش دار سخن در کنایتست بردی دل از بر من و کشتی مرا به هجر دل را چه وقع جان جهان از برایتست تا یک نظر ز مهر به جانم فکنده ای اکنون جهان ز مهر تو روشن ز رایتست ای پادشه نظر ز جهان برنگیر از آنک سلطان اگر به کوی تو آید گدایتست جهان ملک خاتون