جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۸۹: چه جان باشد که جانانش نه پیداست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه جان باشد که جانانش نه پیداست چه سر باشد که سامانش نه پیداست چه عیدی باشد آخر در جهان نو چو جان من که قربانش نه پیداست خیال روی تو در دیده ی من چنان آمد که مهمانش نه پیداست مرا دردیست در دل از فراقش مسلمانان که درمانش نه پیداست به جان آمد دلم از درد دوری شب هجر تو پایانش نه پیداست چنان دل برد از دستم به یک بار که در زلف پریشانش نه پیداست جهان گفتا بگیرم دامن دوست چو از چشمم گریبانش نه پیداست بزد تیری ز غمزه بر دل من چنان گم شد که پیکانش نه پیداست جهان ملک خاتون