به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
خواجهٔ میرفت سر افراخته
بود در ره مبرزی پرداخته
بینی آنجا باستین محکم گرفت
دامن دراعه را در هم گرفت
بود مجنونی مگر در پیش راه
گفت بینی می مگیر اینجایگاه
کاین نجاست زود زود ای بیخبر
پیش تو آرند وگویندت بخور
میمگیر امروز ازو بینی فراز
زانکه این هم خوش خوری فردا بناز
آنچه فردا قوت عشرت باشدت
زو چرا امروز نفرت باشدت
ای میان خون و خلط آغشتگان
معدهٔ خود کرده گور کشتگان
گاه همچون سگ زهم می بردرند
گه چو گرگان میکشند ومیخورند
نعمتی طاهر نجاست میکنند
وانگهی عزم ریاست میکنند
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.