فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷: ساقیا می ده که حرفی ز آن دهان گویم ترا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساقیا می ده که حرفی ز آن دهان گویم ترا تا نکردم مست کی راز نهان گویم ترا بس که از حیرت بود هر لحظه ام حال دگر حیرتی دارم که حال خود چه سان گویم ترا کی توانم گفت حوری در لطافت یا ملک هر چه نتوان دید چون باشد که آن گویم ترا ساعتی بر چشمه چشمم نمی گیری قرار زین روش می زیبد ار سرو روان گویم ترا الفت جان را ثباتی نیست می ترسم ز هجر جان من از دل نمی آید که جان گویم ترا شمع من یاد تو تنها نیست دور از طعنه می کنم ذکر بتان تا در میان گویم ترا تا ز گردون نگذرد شبها فضولی ناله ات سگ به از من گر سگ آن دلستان گویم ترا فضولی بغدادی