صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۹۷۲: گر بگذری ز هستی آرام جان بیابی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر بگذری ز هستی آرام جان بیابی گر خط کشی به عالم خط امان بیابی آن گوهری که جویی در جیب آسمان ها گر پاکشی به دامن در خود روان بیابی تا همچو پیر کنعان چشم از جهان نپوشی کی بوی پیرهن را در کاروان بیابی؟ تا هست رشته جان در پیچ و تاب می باش شاید که وصل گوهر چون ریسمان بیابی از روزی مقدر قانع به خون دل شو تا آب و دانه خود در آشیان بیابی بی زحمت تردد گردون نیافت قرصی خواهی تو بی کشاکش نان از جهان بیابی؟ هر چند در سعادت مشهور چون همایی مغز تو آب گردد تا استخوان بیابی ز افسردگی جهان را افسرده می شماری از رهروان چو گردی عالم روان بیابی روزی که نفس سرکش فرمان پذیر گردد نه توسن فلک را در زیر ران بیابی خاک مراد عالم اکسیر خاکساری است هر حاجتی که خواهی زین آستان بیابی از بی نشان حجاب است نام و نشان سالک بی نام و بی نشان شو تا بی نشان بیابی چون باد صبحگاهی منشین ز پای صائب شاید که برگ سبزی زان گلستان بیابی صائب تبریزی