صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۹۶۹: تجلی سنگ را نومید نگذاشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تجلی سنگ را نومید نگذاشت مترس از دورباش لن ترانی خموشی را امانت دار لب کن پشیمانی ندارد بی زبانی شراب کهنه و یار کهن را غنیمت دان چو ایام جوانی به حرف عشق سرگرم که باشد حیات شمع از آتش زبانی اگر عاشق نمی بودیم صائب چه می کردیم با این زندگانی؟ زهی رویت بهار زندگانی به لعلت زنده نام بی نشانی دو زلفت شاهراه لشکر چین دو چشمت خوابگاه ناتوانی دو روزی شوق اگر از پا نشیند شود ارزان متاع سرگرانی بدآموز هوس عاشق نگردد نمی آید ز گلچین باغبانی مکن چون خضر بر خود راه را دور که نزدیک است راه جانفشانی صائب تبریزی