صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۹۶۱: با زلف تو دم می زند از نافه گشایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با زلف تو دم می زند از نافه گشایی بی شرمی مشک است ز مادر بخطایی! از وصل نگیرد دل سودازده آرام در بحر همان موج کند سلسله خایی چون گوی شدم بی سروپا تا شوم آزاد سرگشتگیم بیش شد از بی سرو پایی از آینه تردست اگر زنگ زداید غم هم کند از دل به می ناب جدایی افزایش ناقص بود از شهرت کاذب بر خود مه نو بالد از انگشت نمایی هر چند گلوسوز بود چاشنی وصل از دل نبرد تلخی ایام جدایی چون شانه شمشاد به سر جای دهندش با دست تهی هر که کند عقده گشایی تا هست به جا رشته ای از خرقه هستی از خار علایق نتوان یافت رهایی آن را که بود در ته پا آتش شوقی در راه نگردد گره از آبله پایی زان زلف گرهگیر حذر کن که ز صیاد در چین کمندست نهان مد رسایی صائب نرود داغ کلف از رخ زردش تا ماه کند نور ز خورشید گدایی صائب تبریزی