صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۹۵۷: حیف است درین فصل دماغی نرسانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حیف است درین فصل دماغی نرسانی چشمی ز گل و لاله چو شبنم نچرانی آن روز ترا نخل برومند توان گفت کز هر که خوری سنگ، عوض میوه فشانی این بادیه از کاهلی توست پر از خار از خار شود ساده اگر گرم برانی لوح دلت از نقش جهان ساده نگردد تا درسی ازان صفحه رخسار نخوانی از دور نیفتد قدح بزم مکافات زهری که چشیدن نتوانی نچشانی گر خسته دلان را به شکر دست نگیری شرط است که چون نی به نوایی برسانی غم نیست غباری که ازان دست توان شست از روی گهر گرد یتیمی چه فشانی؟ پیش و پس اوراق خزان نیم نفس نیست خوشدل چه به عمر خود و مرگ دگرانی؟ صائب دل و جان از پی دلدار روان است هشدار کز این قافله دنبال نمانی صائب تبریزی