صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۹۳۹: تسکین دل به زلف پریشان چه می کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تسکین دل به زلف پریشان چه می کنی؟ این شعله را خموش به دامان چه می کنی؟ هر ذره ای سپند رخ آتشین توست ای آفتاب روی، نگهبان چه می کنی؟ یوسف حریف سیلی اخوان نمی شود ای ساده لوح گل به گریبان چه می کنی؟ در خاک نرم، نخل هوس ریشه می کند چندین ملایمت به نگهبان چه می کنی؟ مصر از فروغ روی تو آتش گرفته است خود را نهفته در چه کنعان چه می کنی؟ روی ترا به خون شهیدان چه حاجت است؟ از لاله زیب کان بدخشان چه می کنی؟ آیینه پیش رو نه و سیر بهشت کن با این رخ شکفته گلستان چه می کنی؟ این مصرع بلند ز خاطر نمی رود ای سروناز این همه جولان چه می کنی؟ دل نیست گوهری که ز کف رایگان دهند انگشت خویش زخمی دندان چه می کنی؟ صائب ز آب خضر نکرده است کس زیان با تیغ او مضایقه جان چه می کنی؟ صائب تبریزی