صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۸۸: نماند دشت جنون را رمیده آهویی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نماند دشت جنون را رمیده آهویی که پیش وحشت من ته نکرد زانویی چو قبله گمشدگان است دیده سرگردان به محفلی که در او نیست طاق ابرویی چو داغ لاله به هر جانبی که می نگرم مرا احاطه نموده است آتشین رویی چو شمع گریه مستانه را غنیمت دان که هر نفس بود این آب تلخ در جویی شود ز یک دل بیدار، عالمی بیدار هزار خفته برآید ز خواب از هویی ازان سپند درین بزم شد بلند آواز که ساخت خرده جان صرف آتشین رویی ازین چه سود که مویت سفید گردیده است؟ ترا چو نیست غم عاقبت سر مویی حضور معنی بیگانه را غنیمت دان درین زمانه که قحط است آشنارویی مرا که ملک جهان در نظر نمی آمد خراب ساخت تماشای طاق ابرویی مراد مردم آزاده شستن دستی است مرا بس است چو سرو از جهان لب جویی نه من ز دل، نه دل از حال من خبر دارد چو نافه ای که فتد از رمیده آهویی شود چو فاخته صائب ز پاس دل آزاد کسی که داد دل خود به سرو دلجویی صائب تبریزی