صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۸۷: ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی سفینه ای است که گردیده است دریایی مرا چو سایه نهالی که می کشد بر خاک خبر ز سایه خود نیستش ز رعنایی به بوی خون بتوان یافت همچو نافه مشک ز فکر زلف تو شد هر سری که سودایی چگونه قطره کشد در کنار دریا را؟ به روزگار تو رحم است بر تماشایی فلک ز جلوه او چون کتان ز هم می ریخت اگر نظیر تو می بود مه به زیبایی ز اشتیاق تو دست ز کار رفته من فلاخنی است که سنگش بود شکیبایی به رغم من لب خود می گزی، نمی دانی که باده نشائه خون می دهد به تنهایی زبان خموش پسندیده است در پیری ز شمع خوش نبود صبح مجلس آرایی به عیب خویش چو صائب کسی که راه نبرد گلی نچید ز نور چراغ بینایی صائب تبریزی