صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۸۳: دل عزیز به این تیره خاکدان چه دهی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل عزیز به این تیره خاکدان چه دهی؟ به مفت یوسف خود را به کاروان چه دهی؟ عنان به طول امل دادن از بصیرت نیست گهر ز دست به امید ریسمان چه دهی؟ ترا گذر به غزالان قدس خواهد بود به هر شکار سگ نفس را عنان چه دهی؟ ز عقل نیست به دریای خون شنا کردن شعور خود به می همچون ارغوان چه دهی؟ دم فسرده به تاراج می دهد دل را کلید با به غارتگر خزان چه دهی؟ بساط اطلس گردون تراست پای انداز چو کفش تن ز مذلت به آستان چه دهی؟ حیات ضامن روزی است دل قوی می دار به هرزه آب رخ خویش را به نان چه دهی؟ ملایمت به حریفان سفله بی ثمرست زلال خضر به خار سیه زبان چه دهی؟ ز اشتیاق تو فردوس می خورد دل خویش چو غنچه دل به تماشای بوستان چه دهی؟ تو کز گنه دل خود همچو شب سیه کردی جواب ماه جبینان آسمان چه دهی؟ به جوی شیر تسلی نمی شود عاشق به من به جای طباشیر استخوان چه دهی؟ جواب آن غزل است این که اوحدی فرمود مراد دشمن و تشویش دوستان چه دهی؟ صائب تبریزی