صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۵۹: دگر چه شد که ز حالم خبر نمی گیری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دگر چه شد که ز حالم خبر نمی گیری ز بوسه نام مرا در شکر نمی گیری فریب می دهی از وعده دروغ مرا شکوفه می کنی اما ثمر نمی گیری دل رمیده من در کمین پروازست چرا خبر ز من ای بی خبر نمی گیری؟ در آستانه دیگر سراغ خواهی کرد سر مرا اگر از خاک برنمی گیری دل شکسته نخواهد به این کسادی ماند ازین متاع چرا بیشتر نمی گیری؟ متاع یوسفی من به جا نمی ماند چرا به قیمت خاک این گهر نمی گیری؟ شکار مفت مرا شاهباز بسیارست چرا مرا به ته بال و پر نمی گیری؟ بگو صریح که از انتظار خون نکنم اگر دل از من خونین جگر نمی گیری همیشه دور به کام کسی نمی گردد چرا به ساغری از ما خبر نمی گیری؟ درازدستی آه مرا به لطف ببخش عنان جور و ستم را اگر نمی گیری چگونه دل به تو بندد کسی، که با این ربط خبر ز صائب خونین جگر نمی گیری صائب تبریزی