صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۱۳: کوش تا دل به تماشای جهان نگذاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کوش تا دل به تماشای جهان نگذاری داغ افسوس بر آیینه جان نگذاری چاه این بادیه از نقش قدم بیشترست پای مستانه به صحرای جهان نگذاری نفس تند، عنان دادن عمرست از دست با خبر باش که از دست عنان نگذاری چشم بستن ز تماشای دو عالم سهل است سعی کن سعی که دل را نگران نگذاری دشمن خانگی از خصم برونی بترست اختیار سر خود را به زبان نگذاری نخل امید تو آن روز شود صاحب برگ که سبکباری خود را به خزان نگذاری زاد راه سفر دور توکل این است که در انبان خود اندیشه نان نگذاری به دو صد چشم، نشان راه ترا می پاید تیر تا راست نباشد به کمان نگذاری عزلتی کز تو بود نام چو عنقا سهل است جهد کن جهد که از نام نشان نگذاری تا در خانه بی منت دوزخ بازست دست رغبت به در باغ جنان نگذاری عمر چون قافله ریگ روان درگذرست تا بنا بر سر این ریگ روان نگذاری قطره را بحر کرم گوهر شهوار کند نم خون در مژه اشک فشان نگذاری حسن کردار ز هر عضو زبانی دارد تا توان کرد نصیحت به زبان نگذاری نرم کن نرم رگ گردن خود را زنهار تا سر خویش به بالین سنان نگذاری ما به امید عطای تو چنین بیکاریم کار ما را به امید دگران نگذاری نیستی مرد گرانباری غفلت صائب سر خود در سر این بار گران نگذاری صائب تبریزی