صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۰۳: ای که از بی بصران راه خدا می طلبی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که از بی بصران راه خدا می طلبی چشم بگشای که از کور عصا می طلبی ای که داری طمع وقت خوش از عالم خاک نور از ظلمت و از درد صفا می طلبی ای که داری طمع مهر و وفا از خوبان پاکبازی ز حریفان دعا می طلبی کردی انفاس گرامی همه در باطل صرف همچنان زندگی از حق به دعا می طلبی به تو نااهل ز الوان نعم بی خواهش چه ندادند که دیگر ز خدا می طلبی؟ آسمان است ترا ضامن روزی، وز حرص رزق خود را تو ز هر در چو گدا می طلبی از دل زنده توان هستی جاویدان یافت در سیاهی تو همان آب بقا می طلبی هست درمان تو با درد مدارا کردن درد خود را ز طبیبان تو دوا می طلبی نرسد دولت دیدار به روشن گهران تو به این دیده آلوده لقا می طلبی نیست چون ریگ روان نرم روان را آواز تو ازین قافله آواز درا می طلبی نتوان راه به حق برد ز صحراگردی پا به دامن کش اگر راه خدا می طلبی پاک کن روزنه دیده خود را ز غبار اگر از چشمه خورشید ضیا می طلبی استخوانی به دو صد خون جگر می یابد چه سعادت ز پر و بال هما می طلبی؟ نفس گرم کند غنچه دل را خندان تو گشایش ز دم سرد صبا می طلبی چون نبندند به روی تو در فیض، که تو همه چیز از همه کس در همه جا می طلبی با دل پر هوس از آه اثر داری چشم پای بوس هدف از تیر خطا می طلبی کرده اند از در خود دور چو سگ از مسجد دولتی را که ز مردان خدا می طلبی کعبه رعناتر ازان است که محجوب شود تو ز کوته نظری قبله نما می طلبی چون ز دیوان رساننده روزی صائب می رسد رزق تو بی خواست، چرا می طلبی؟ صائب تبریزی