صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۷۷۸: کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی غزال از دور باش وحشت من راه گرداند مرا در دامن صحرا نمی باید نگهبانی کند بر دیده سودایی من شهر را زندان نفس چون راست سازد گردبادی در بیابانی نمی گردید بی شیرازه اوراق وجود من اگر می بود در دستم سر زلف پریشانی نهان شد مهر تابان دید تا آن روی گلگون را کند چون خودنمایی مشت خاری در گلستانی؟ نپردازی به عاشق از غرور حسن، ازین غافل که ابروی تو خواهد گشت از خط طاق نسیانی ز خط عنبرین گفتم شود سرسبز امیدم ندانستم که این ابر سیه را نیست بارانی تو از ظلمت چو صبح آیینه دل را مصفا کن که طالع می شود از هر طرف خورشید جولانی ازان مانع ز آب خضر شد دولت سکندر را که می خواهد برآرد هر زمان سر از گریبانی به پایان می رسانیدم من آتش زبان صائب اگر افسانه آن زلف را می بود پایانی صائب تبریزی