صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۷۲۵: تا به کی دل را سیاه از نعمت الوان کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا به کی دل را سیاه از نعمت الوان کنی؟ چند در زنگار این آیینه را پنهان کنی؟ کشتی از دریای خون سالم به ساحل برده ای صلح اگر بانان خشک از نعمت الوان کنی می توانی خرمنی اندوخت از هر دانه ای خرده خود صرف اگر در راه درویشان کنی سرنمی پیچد ز فرمان تو گوی آفتاب از عبادت قامت خود را اگر چوگان کنی عاشقان خون از برای گریه کردن می خورند تو ستمگر می خوری خون تا لبی خندان کنی از عزیزی می شوی فرمانروای ملک مصر صبر اگر بر چاه و زندان چون مه کنعان کنی جوهر ذاتی ترا چون تیغ می گردد لباس از لباس عاریت خود را اگر عریان کنی چند از تیغ شهادت جان خود داری دریغ؟ تا به کی ضبط نفس در چشمه حیوان کنی؟ می شود از کیمیای صبر درمان دردها چند صائب درد خودآلوده درمان کنی؟ صائب تبریزی