صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۶۸۸: مستی و خمیازه بر خون دل ما می کشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مستی و خمیازه بر خون دل ما می کشی صد خم می داری و حسرت به مینا می کشی قهر خود را در لباس لطف جولان می دهی پرده از آب گهر بر روی دریا می کشی با کمند آتشین چون آفتاب از صحن باغ شبنم افسرده ما را به بالا می کشی یک جهان غماز را در پشت در جا می دهی از لب منصور در مستی سخن وا می کشی گردنی داریم ازان موی میان باریکتر سرنمی پیچیم اگر بر دار ما را می کشی آفتاب از حسرتش هر روز گردن می کشد این کمند عنبرینی را که در پا می کشی آه رعنا می شود هر چند رعنا می شوی آرزو قد می کشد چندان که بالا می کشی همزبانی با لب او نیست صائب کار تو شرم بادت، چون نفس پیش مسیحا می کشی؟ صائب تبریزی