صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۶۷۲: گر به چشم پاک در صنع الهی بنگری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر به چشم پاک در صنع الهی بنگری کعبه مقصود را در هر سیاهی بنگری چشم وحدت بین به دست آری اگر چون آفتاب در دل هر ذره ای نور الهی بنگری عینک از آیینه زانوی خود کن چون حباب تا در او چون جام جم هر چیز خواهی بنگری خویش را روشندل از چشم غلط بین دیده ای صاف کن آیینه را تا روسیاهی بنگری قحط معشوق زبان دان بی زبان دارد مرا دادرس بنما به من تا دادخواهی بنگری چشم و گوشی باز کن دریای وحدت را ببین چند در چشم حباب و گوش ماهی بنگری؟ عقده مشکل شناسد قدر ناخن را که چیست غنچه شو تا فیض باد صبحگاهی بنگری سرمه واری وام کن از خاک پای اهل دید تا مگر اشیای عالم را کماهی بنگری می توانی یافت رنگ حق و باطل بی حجاب گر به روی شاهدان وقت گواهی بنگری تا ز خاک پای درویشی توانی سرمه کرد خاک در چشمت اگر در پادشاهی بنگری این جواب آن غزل صائب که می گوید ملک چشم بینش باز کن تا هر چه خواهی بنگری صائب تبریزی