صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۶۳۴: از حسن تو یک رقعه به گلزار رسیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از حسن تو یک رقعه به گلزار رسیده از زلف تو یک نافه به تاتار رسیده زان دست که حسن تو فشانده است به گلزار دامان پر از گل به خس و خار رسیده از دیدن گل مست و خرابند جهانی این جام همانا به لب یار رسیده کو دیده یعقوب که بی پرده ببیند صد قافله از مصر به یکباره رسیده شاخ گل ازان جلوه مستانه که دارد پیداست که از خانه خمار رسیده ظلم است کسی خرده جان را نکند خرج امروز که گل بر سر بازار رسیده دامان نسیم سحری گیر و روان شو کز غیب رسولی ا ست به این کار رسیده کاشانه اش از نقش مرادست نگارین چشمی که به آن آینه رخسار رسیده دیگر چه خیال است که از سینه کند یاد هر دل که به آن طره طرار رسیده از کوچه آن زلف که سالم بدر آید؟ کآنجا سر خورشید به دیوار رسیده از شور قیامت بودش مرهم کافور زخمی که مرا بر دل افگار رسیده از شرم برون آی که تسلیم نمایم جانی که مرا بر لب اظهار رسیده صائب زند آتش به جهان از نفس گرم هر نی که به آن لعل شکربار رسیده صائب تبریزی