صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۶۱۸: جام صبوح خورده ز خلوت برآمده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جام صبوح خورده ز خلوت برآمده پرشورتر ز صبح قیامت برآمده در مستی از دهان تو گفتار بی حجاب حوری است بی نقاب ز جنت برآمده چون لاله ای که از کمر کوه سرزند دیوانه ام به سنگ ملامت برآمده در کنج عزلت است اگر هست وحدتی رحم است بر کسی که به صحبت برآمده از سیلی صدف گهر شاهوار ما با آبرو ز قلزم رحمت برآمده ما کسب اعتبار ز جایی نکرده ایم بال همای ما به سعادت برآمده از گوشمال چرخ ندارد شکایتی طفل یتیم ما به مشقت برآمده بر روی طوطیان در گفتار بسته ام آیینه ام به زنگ کدورت برآمده هر جا که بلبلی است درین باغ و بوستان از ناله ام ز خواب فراغت برآمده خاشاک چار موجه کثرت چسان شود؟ آسوده خاطری که به وحدت برآمده نعلش به روی دست سلیمان در آتش است موری که در بهشت قناعت برآمده هر خار خشک، تیغ زبانی است آبدار از گوش هر که پنبه غفلت برآمده صائب ز آفتاب سیه روزتر می شود خفاش سیرتی که به ظلمت برآمده صائب تبریزی