صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۵۸۸: مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟ که از مستی ز دست شاخ گل پیمانه افتاده ز آبادی نظر بر سنگ طفلان است مجنون را وگرنه گنجها در گوشه ویرانه افتاده در آن محفل که می سوزم چو شمع از داغ ناکامی مکرر آتش از پروانه در پروانه افتاده نمی گردد ز جولان سختی ره سیل را مانع عبث سنگ ملامت در پی دیوانه افتاده درین دریای گوهر آن حباب سست بنیادم که سیلابم به منزل از هوای خانه افتاده ز فیض خاکساری رزق من بی خواست می آید که سیراب است هر خشتی که در میخانه افتاده زنم بر قلب لشکر چون علم خود را به تنهایی به این بی دست و پایی همتم مردانه افتاده به چشمم آب می گردد چو خورشید از قدح امشب ز رخسار که یارب عکس در پیمانه افتاده؟ ندارم یک نفس آرام در یک جا ز شوق او سپند بی قرار من در آتشخانه افتاده به قدر آنچه آن حسن غریب است آشنا با دل نگاه آشنا در چشم او بیگانه افتاده نبندد بر زمین چون نقش صائب ناله زارم؟ که ناقوس من از طاق دل بتخانه افتاده صائب تبریزی