صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۵۴۷: یک صافدل در انجمن روزگار کو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک صافدل در انجمن روزگار کو؟ عالم گرفت تیرگی آیینه دار کو؟ هر جا که هست صاف ضمیری شکسته است آیینه درست درین زنگبار کو؟ چون ریگ، تشنه اند حریفان به خون هم در قلزم فلک گهر آبدار کو؟ خونین دلی چو نافه درین دشت پرشکار کاآفاق را کند به نفس مشکبار کو؟ تا تیغ کهکشان بدر آرد ز دست چرخ یک مرد سرگذشته درین روزگار کو؟ بی خون دل ز چرخ فراغت طمع مدار بر خوان سفله نعمت بی انتظار کو؟ پروانه تا به شمع رسید آرمیده شد دریای بی قراری ما را کنار کو؟ ای آن که دم ز رهروی عشق می زنی در پرده نظر، اثر زخم خار کو؟ چون شمع اگر ترا به جگر هست آتشی رنگ شکسته و مژه اشکبار کو؟ تا صبر هست درد به درمان نمی رسد دردی که از شکیب برآرد دمار کو؟ تب لرزه آفتاب جهان را گرفته است هنگامه گرم ساز درین روزگار کو؟ در آتش است نعل سفر کوه طور را در زیر بار عشق تن بردبار کو؟ چون شمع زیر دامن صحرای روزگار مانند لاله یک جگر داغدار کو؟ ناصح عبث ز ریگ روان سبحه می زند داغ درون سوختگان را شمار کو؟ دولت بود به پای تو مردن به اختیار اما نیازمند ترا اختیار کو؟ این آن غزل که حضرت عطار گفته است از آتش سماع دلی بی قرار کو؟ صائب تبریزی