صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۵۱۴: بیا که سوخت مرا هجر بی مروت تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا که سوخت مرا هجر بی مروت تو کباب کرد مرا درد و داغ فرقت تو ازین زیاده توقف مکن که نزدیک است که جان من سفری گردد از اقامت تو هر آنچه میرود از دیده گر ز دل برود چرا زیاده ز دوری شود محبت تو؟ زم صحبت تو من از عمر کامیاب شدم کنم چگونه فراموش، حق صحبت تو؟ رسیده بود به لب جان هجردیده من گرفت دامن جان را امید رجعت تو چو گریه باده گره در گلوی شیشه شده است ز بس که هست گلوگیر درد فرقت تو ز حرف سرد ملامتگران نیندیشد سری که گرم شد از باده محبت تو درازتر ز شب هجر، نامه ای باید که خامه شرح دهد شوق بی نهایت تو من آن زمان چو قلم سر ز سجده بردارم که طی چو نامه شود روزگار فرقت تو چو گوی در خم چوگان حادثات افتد سری که دور شود از رکاب دولت تو ز حکم تیغ قضا سر نمی توان پیچید وگرنه کیست جدایی کند ز حضرت تو زبان ز عهده تقریر برنمی آید اگر خموش بود صائب از شکایت تو صائب تبریزی