صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۴۸۶: خوشدلی می خواهی از هوش و خرد بیگانه شو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشدلی می خواهی از هوش و خرد بیگانه شو بر جنون زن کامیاب از عشرت طفلانه شو از خرابی می توان شد خازن گنج گهر در گذر چون سیل از تعمیر خود، ویرانه شو پله افتادگی را سرفرازی در قفاست چوند روزی در زمین خاکساری دانه شو از فضولی میهمان بر میزبان گردد گران در برون درگذار این خلق، صاحب خانه شو می تواند سبحه صد دانه شد هر مشت گل سعی در پرداز دل کن گوهر یکدانه شو روزگار زندگانی را به غفلت مگذران در بهاران مست و در فصل خزان دیوانه شو خانه ای کز وی نیاساید ولی، دربسته به پیش خواب آلودگان شیرینی افسانه شو در حضور هوشیاران حرف را سنجیده گوی در حریم می پرستان نعره مستانه شو ترک افیون را علاجی بهتر از تقلیل نیست اندک اندک ز آشنایان جهان بیگانه شو نیست راهی قرب را از سوختن نزدیکتر در طریق عشقبازی امت پروانه شو مشرق خمیازه می سازد دهن را حرف پوچ مستی بی دردسر خواهی لب پیمانه شو خانه دل را ز نقش غیر چون پرداختی خواه در بیت الحرام و خواه در بتخانه شو مهره گل پیش طفلان به ز عقد گوهرست چون به دست زاهد افتی سبحه صددانه شو ریزش پیر مغان را خواهشی در کار نیست چون سبوی می به دست بسته در میخانه شو صرف کن در عشق اوقات عزیز خویش را در بهاران عندلیب و در خزان پروانه شو نیست آسان، ساختن صائب سخن را بی گره چاک کن دل را، دگر در زلف معنی شانه شو صائب تبریزی