صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۴۸۴: محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو خاک چون می گردی آخر خاک پای یار شو برنمی دارد گرانی راه صحرای طلب گرد هستی برفشان از خود سبکرفتار شو در سیه کاری سرآمد روزگارت چون قلم از سر گفتار بگذر، بر سر کردار شو جامه احرام را بر خود کفن کردن خطاست گر نداری زنده شب را، در سحر بیدار شو چون حباب از حرف پوچ است این تهیدستی ترا مهر خاموشی به لب زن، مخزن اسرار شو در خرابی های تن تردست چون سیلاب باش چون به دیوار یتیمان می رسی معمار شو سخت رویی موجه آفات را آهن رباست مرد سوهان حوادث نیستی هموار شو چند چون پرگار خواهی گشت بر گرد جهان؟ پای در دامن گره کن مرکز ادوار شو خار بی گل چند خواهی بود از تیغ زبان؟ بی زبانی پیشه خود کن گل بی خار شو گنج را بی زبان ممکن نیست صائب یافتن بی تأمل در دهان اژدها و مار شو صائب تبریزی