صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۴۶۸: ای بهار آفرینش خط چون ریحان تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای بهار آفرینش خط چون ریحان تو صبح عید نیک بختان چهره خندان تو گر چه دارد عید از قربانیان حیران بسی می شود چون دیده قربانیان حیران تو جای بر خوبان شده است از شوکت حسن تو تنگ گل یکی از غنچه خسبان است در بستان تو یوسف مصری کز او چشم جهانی روشن است از فراموشان بود در گوشه زندان تو پای خواب آلوده دامان صحرا می کند آهوی رم کرده را گیرایی مژگان تو تا قیامت پایش از شادی نیاید بر زمین هر که سر را گوی سازد در خم چوگان تو می دهندش روشنان آسمان در دیده جا از زمین گردی که برمی خیزد از جولان تو زان بود پر گل گلستانت، که از حیرت شود دست گلچین پای خواب آلود در بستان تو از خریداران به سیم قلب یوسف قانع است هر کجا دکان گشاید حسن با سامان تو از رگ گردن سر خود زود بیند برسنان هر سبک مغزی که گردن پیچد از فرمان تو از اطاعت بندگان را بنده پرور می کنی می شود فرمانروا هر کس برد فرمان تو در سر کوی تو دایم فصل گلریزان بود بس که می ریزد دل عشاق از جولان تو چشمه حیوان همین یک خضر را سیراب کرد عالمی سرسبز شد از چشمه حیوان تو بس که دامان تو رنگین شد ز خون عاشقان خار را سرپنجه مرجان کند دامان تو می کند چون غنچه تنگی پوست بر اندام او هر که زانو ته کند بر سفره احسان تو خاک از دست گهربار تو دریا گشته است خوشه گوهر به دامن می کند دهقان تو تیغ جان بخش تو سرو جویبار زندگی است زنده جاوید گردد هر که شد قربان تو گر شد از وصف تو عاجز کلک صائب دور نیست موج را سوزد نفس در بحر بی پایان تو صائب تبریزی