صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۴۵۶: خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او می شود زخم نمایان عمر جاویدان او حسن شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او آستین از شاخ گل دارند دایم بر دهن غنچه ها از شرم شکرخنده پنهان او همچو آب زندگانی نیمخورد خضر نیست سر به مهر شرم باشد چشمه حیوان او نعل شبنم را ز برگ لاله بر آتش نهد اشتیاق آفتاب چهره تابان او دامن از دسن نگارین زلیخا می کشد ماه مصر از اشتیاق گوشه زندان او عالمی چون گوی گردون بی سر و پا گشته اند تا که را از خاک بردارد خم چوگان او خودفروشیهاش می شد با خریداری بدل یوسف مصری اگر می بود در دوران او از خط شبرنگ آورده است فرمانی رخش تا پیچید هیچ دل سر از خط فرمان او روز محشر را به آسانی به شب می آورد هر که یک شب را به روز آورد در هجران او تا چه باشد مشت خاک من، که کوه طور را در فلاخن می گذارد شوخی جولان او صائب از اندیشه ترتیب دیوان فارغ است هر که باشد سینه روشندلان دیوان او صائب تبریزی