صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۴۴۱: رهن می ناب شد، جبه و دستار من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رهن می ناب شد، جبه و دستار من رفت به باد فنا، خرمن پندار من مطرب قانون عشق پرده دری ساز کرد شد کف دریای خون پرده اسرار من رشته عشق مجاز سر به حقیقت کشید حلقه توحید شد حلقه زنار من مهر ادب چون سپند از لب اظهار جست از صدف آمد برون گوهر شهوار من کرد نمکدان نگون در جگرم شور عشق صبح قیامت دمید از دل افگار من آتش و آب جهان باغ و بهار من است شوق تو تا گشته است قافله سالار من رنگ چو مهتاب را حاجت مهتاب نیست چهره زرین بس است شمع شب تار من کوه غم روزگار بر سر دست من است گر چه ز نازکدلی شیشه بود بار من در چمن من نسیم آه ندامت شود غنچه برون می رود دست ز گلزار من بخت ز خواب بهار دیده غفلت گشود پرده آب حیات گشت شب تار من ریشه دوانید عشق در جگر تشنه ام سوختگی دود کرد از دل افگار من خون شفق جوش زد زهره صبح آب شد در دل گردون گرفت آه شرربار من کوکب اقبال من چون نشود آفتاب؟ صبح بناگوش گشت مشرق انوار من از سر من همچو برق سیل حوادث گذشت قلعه فولاد گشت پستی دیوار من خانه من چون حباب بر سر بحر فناست جنبش موجی کند رخنه به دیوار من رتبه بط در شکار هیچ کم از کبک نیست پای خم می بس است دامن کهسار من عزت ارباب درد خواری و افتادگی است جای به مژگان دهد آبله (را) خار من گر نکند هیچ کس جمع کلام مرا سینه مردم بس است نسخه اشعار من گر سوی کاشان روی بهر عزیزان ببر این غزل تازه را صائب از افکار من زمزمه فکر من وجد و سماع آورد تا غزل مولوی است سر خط افکار من صائب تبریزی