صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۴۲۹: ای دل به خرابات حقیقت گذری کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل به خرابات حقیقت گذری کن خود را به دو پیمانه جهان دگری کن با مردم دیوانه قلم را نبود کار از داغ جنون تیر قضا را سپری کن کردی سفر دور بسی سود نبخشید یک بار هم از خود سفر مختصری کن با آب و زمین عذر ز دهقان نپذیرند تقصیر مکن دانه خود را شجری کن از قیمت گوهر خبری نیست صدف را گنجینه خود عرض به صاحب نظری کن در هیچ زمین نیست که فیضی نبود فرش چون پرتو خورشید به هر جا گذری کن زر را به زر آن کس که دهد اهل تمیزست نقد دل و جان صرف بت سیمبری کن چن رشته دو تا شد ز گسستن شود ایمن پیوند دل زار به موی کمری کن کمتر نتوان بود به همت ز نگینی هر کار که نامی است به نام دگری کن در دایره بی خبران است خبرها تحقیق خبر از دل هر بی خبری کن سیرت نکند جلوه در آیینه فولاد زنهار در آیینه زانو نظری کن در پرده دل گر همه یک قطره خون است چون آبله صرف قدم نیشتری کن ای چرخ ازین بیش مده جلوه خورشید این داغ جهانسوز به کار جگری کن این آن غزل و الهی ماست که فرمود رو داغ به جانی نه و خون در جگری کن صائب تبریزی