صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۴۲۲: بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن باریک نگردد لب ساغر ز مکیدن تا در دل صیاد، تمنای شکارست از خاطر آهو نجهد فکر رمیدن چون تیر گذشت از نظر آن سرو خرامان آیین خدنگ است به دنبال ندیدن آگاهی ما در گرو بی خبری نیست خواب از سر ما می پرد از چشم پریدن طول سفر عشق ز دل واپسی ماست کوته شود این راه ز دنبال ندیدن از وصل تسلی نشدن لازم عشق است آرام نگیرد دل دریا ز تپیدن فریاد که چون شمع درین محفل افسوس عمرم به سر آمد به سرانگشت گزیدن ارباب دل از تیغ اجل رنگ نبازند بر خویش نلرزد گل این باغ ز چیدن چون زهر چرا سبز نگردد سخن من؟ گوشم دهن مار شد از تلخ شنیدن صائب چو سخن سر کند از مولوی روم شیران بنیارند در آن دشت چریدن صائب تبریزی