صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۴۱۷: تا از خودی خود نبریدند عزیزان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا از خودی خود نبریدند عزیزان چون نی به مقامی نرسیدند عزیزان چون عمر سبکسیر ازین عالم پرشور رفتند و به دنبال ندیدند عزیزان دادند به معشوق حقیقی دل و جان را یوسف به زر قلب خریدند عزیزان دیدند که در روی زمین نیست پناهی در کنج دل خویش خزیدند عزیزان تا قطره خود گوهر شهوار نمودند از بحر چه تلخی نکشیدند عزیزان تا آب نمودند دل خویش چو شبنم در چشمه خورشید رسیدند عزیزان خارست نصیب تو ز گلزار، وگرنه از خار چه گلها که نچیدند عزیزان فقری که تو امروز به هیچش نستانی با سلطنت بلخ خریدند عزیزان در قید فرنگ آن که نیفتاده چه داند کز جسم گرانجان چه کشیدند عزیزان کردند به اکسیر رضا شهد مصفا تلخی اگر از خلق شنیدند عزیزان نظارگیان تو ز کونین بریدند از یوسف اگر دست بریدند عزیزان صائب نرسیدند به سر منزل مقصود تا پای به دامن نکشیدند عزیزان صائب تبریزی