زرتشت بهرام پژدو
زراتشت نامه
10 – معجزه پنجم و رستن از اسپان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دگر باره اش چون رسید این خبر بدوراسرون آن شه بد گهر که زرتشت از چای گاوان برست ابی آنکه بر تنش مویی بخست بجان بر بدُش این سخن همچو نیش یکی چاره دیگر آورد پیش طلب کرد راهی که بد تنگتر که دارند اسپان بدان ره گذر بفرمود بردند زرتشت را فکندند بر راه بر بینوا بدان تا بزیر پی اش بسپرند چو اسپان بدان جایگه بگذزند بدین گونه کان شاه فرمان بداد بکردند و لیکن نگشتند شاد مرا او را بدان رهگذار گله فکندند و کردند و خوار و یله از آن صعب جایی زگرمای گرم دل شیر مردان شد آنجای نرم چو اسپان بدان ره نهادند سر یکی مادیان آمد از پیشتر بفرمان دادار پرودگار بیامد به بالین آن شیر خوار باستاد در پیش آن ارجمند نیامد ز اسپان مر او را گزند تو گفتی هماییست آن مادیان همش سایه گستر همش مهربان دگر باره چون مادر آگاه شد بگیتی چو دیوانه گمراه شد بیامد بنزدیک فرزند خویش دلش گشته از رنج و تیمار نیش بسی شکر کرد از خداوند پاک کز اسپان نیامد ورا هیچ باک دگر باره بردش سوی خان خویش شب و روز لرزید بر جان خویش مر او را که یزدان کند رهبری چه دانند کردنش دیو و پری اگر صد هزاران ز دیو لعین بیایند و سازند پیش تو کین زنامی که ازکام تو بشنوند سراسر ز پیشت هزیمت شوند چنین است نام خداوند پاک بر آید زنامش بدان را هلاک زرتشت بهرام پژدو