صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۳۸۷: در بیخودی گذشت زمان شباب من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در بیخودی گذشت زمان شباب من شد پرده دار دولت بیدار خواب من نگذاشت آب در جگرم عشق خانه سوز بی اشک شد ز تندی آتش کباب من نسبت به شور من رگ خوابی است گردباد صحرا به گرد می رود از اضطراب من هرگز نمی برم به خرابات دردسر از کاسه سرست چو فیلان شراب من درمانده نهفتن رازم که می پرد چون نامه های روز قیامت نقاب من آن گوهرم که کشتی طوفان رسیده است گنجینه مقرنس گردون ز آب من مانند سرو پای فشردم درین چمن هر چند طوق فاختگان شد رکاب من چون گل خمار خنده شیرین کشیده ام از عیش تلخ شکوه ندارد گلاب من خط ابر رحمت است گلستان حسن را بر روی خویش تیغ مکش آفتاب من چون ماه نو همان ز تواضع دو تا شوم گر نه سپهر بوسه زند بر رکاب من جمعیتی که از دل ویران به من رسید سهل است گنج اگر طلبند از خراب من از ناله شیشه در جگر سنگ بشکند چون کاسه تهی لب حاضر جواب من صائب برون نمی روم از فکر آن غزال چین کردن کمند بود پیچ و تاب من صائب تبریزی