صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۳۶۴: چند ای دل غمین به مداران گریستن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چند ای دل غمین به مداران گریستن؟ عیب است قطره قطره ز دریا گریستن از گریه خوشه های گهر چید دست تاک دارد درین حدیقه ثمرها گریستن صبح امید می دمد از دیده سفید دارد در آستین ید بیضا گریستن آرد نفس گسسته برون صبح وصل را با سوز دل چو شمع به شبها گریستن از آه حسرت است اگر هست صیقلی آن را که دل سیاه شد از ناگریستن کار دل شکسته پر خون من بود چون شیشه شکسته سراپا گریستن این آب از فشردن دل می شود روان حاصل نمی شود به تمنا، گریستن ریزش سفید می کند ابر سیاه را روشن شود دل از دل شبها گریستن بر استقامت نظر شمع شاهدست یکسان به سور و ماتم دنیا گریستن با اشک الفتی که بود دیده مرا طفل یتیم را نبود با گریستن گلگون اشک، تشنه میدان وسعت است مجنون صفت خوش است به صحرا گریستن بر فوت وقت هم بفشان یک دو قطره اشک تا کی به فوت مطلب دنیا گریستن؟ بعد از هزار سعی که بی پرده شد رخش شد دیده را حجاب تماشا گریستن شوریده گر چنین شود اوضاع روزگار باید به حال مردم دنیا گریستن افسوس جان پاک بر این جسم بی ثبات بر مرگ خر بود ز مسیحا گریستن بختش همیشه سبز بود، هر که را بود در آستین چو شمع مهیا گریستن زنگ هوس ز آینه دل نمی برد از چشم سرمه دار زلیخا گریستن بی دخل مشکل است کرم، ورنه ابر را سهل است با ذخیره دریا گریستن نم در دل محیط نماند، اگر مرا باید به قدر خنده بیجا گریستن شد شمع را دلیل به پروانه نجات خامش به روز بودن و شبها گریستن از چشم زخم، گوهر خود را نهفتن است پنهان شکفته بودن و پیدا گریستن چون گریه است عاقبت هر شکفتگی با خنده جمع ساز چو مینا گریستن صد پیرهن عرق ز خجالت کنیم روز صائب شبی که فوت شد از ما گریستن صائب تبریزی