صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۳۳۷: دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن مشو چو قطره شبنم گره درین گلزار تلاش صحبت آن آفتاب انور کن مبر به کوی خرابات دردسر زنهار ز خون دل می بی دردسر به ساغر کن به نور عقل ره دور عشق نتوان رفت چراغ آهی ازان روی آتشین برکن نقاب چهره مطلب سیاه کاری توست همین تو سعی کن آیینه را منور کن مشو چو عود ز خامی به سوختن قانع سری چو شعله برون زین بلند مجمر کن بساز با دل روشن ز عالم پرشور ازین محیط قناعت به آب گوهر کن فشرده است فلک ابرهای احسان را به آب دیده لب خشک خویش را تر کن گهر ز گرد یتیمی گرانبها گردید ز خاک تیره درین خوابگاه بستر کن ز حرف عشق نی کلک را خمش مگذار به این فتیله عنبر جهان معطر کن هر آنچه با تو نیاید به خاک، مال تو نیست ز درد و داغ دل خویش را توانگر کن به خاکمال حوادث بساز زیر فلک به آسیا نتوان گفت گرد کمتر کن ز شعر حافظ شیراز چون بپردازی به گوشه ای بنشین شعر صائب از بر کن صائب تبریزی