صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۳۱۵: به درد و داغ توان گشت کامیاب سخن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به درد و داغ توان گشت کامیاب سخن به قدر گریه و آه است آب و تاب سخن زبان خامه به بانگ بلند می گوید که می شود ز دل چاک فتح باب سخن گلابها اگر از آفتاب تلخ شوند ز سوز عشق بود تلخی گلاب سخن سخن که شور قیامت ز دل نینگیزد به کیش زنده دلان نیست در حساب سخن به جیب کش سر دعوی که از رگ گردن نگشته است کسی مالک الرقاب سخن چو ماه عید به انگشت می نمایندش سبکروی که نفس سوخت در رکاب سخن شود به موی شکافان خرده بین معلوم سخن شناسی هر کس ز انتخاب سخن ز مرگ، روز سخنور نمی شود تاریک که بی زوال بود نور آفتاب سخن به قدر آنچه کنند ایستادگی در فکر جهان نورد به آنقدر گردد آب سخن ز دل میار نسنجیده حرف را به زبان که هست جوهر این تیغ پیچ و تاب سخن ز تیره روزی اهل سخن بود روشن که نیست آب حیاتی به غیر آب سخن چو خامه در دهن تیغ آبدار رود سیاه مست شود هر که از شراب سخن نقاب سوز بود حسن آتشین رویان به زیر ابر نمی ماند آفتاب سخن به نیم جرعه قلم سر به جای پای گذاشت ز می زیاده بود مستی شراب سخن شکار مردم کوته نظر نمی گردد فتاده است بلند آشیان عقاب سخن به نیم چشم زدن می دود به گرد جهان چو آب خضر زمین گیر نیست آب سخن زیاده است ز فرزند فیض حسن غریب مرا ز فکر برآورد انتخاب سخن تتبع سخن آبدار کن صائب مرو ز راه به هر موجه سراب سخن صائب تبریزی