صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۳۰۶: خمار سوخت مرا ساقیا شراب رسان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خمار سوخت مرا ساقیا شراب رسان مرا به چشمه حیوان ازین سراب رسان گرت هواست که سیراب از محیط شوی به کام تشنه لبان فیض چون سحاب رسان رسید رشته به گوهر ز پیچ و تاب زدن تو نیز رشته جان را به پیچ و تاب رسان مشو ز حال دلم غافل از سیه مستی نفس گداخته خود را به این کباب رسان مگیر پای خود از رنگ و بوی گل به حنا بکوش و شبنم خود را به آفتاب رسان دل سیاه منور شود ز چشمه نور کتان هستی خود را به ماهتاب رسان ز زهد خشک نهال حیات خشک شود بیا به میکده و ریشه را به آب رسان مشو به آب و علف چون غزال چین قانع دم فسرده خود را به مشک ناب رسان به خنده صرف مکن عمر را ز بی دردی چو کبک سینه به سر پنجه عقاب رسان اگر چه نیست عمارت پذیر کلبه ما ز راه لطف تو گردی به این خراب رسان چو خم به اهل طلب درد و صاف با هم ده به هر که لب نگشاید شراب ناب رسان به دست خشک مدار از گرهگشایی دست چو شانه دست به آن زلف نیمتاب رسان رساند خانه مغز مرا به آب، خمار پیاله ای به من خانمان خراب رسان اگر به کوی خرابات می روی صائب ز دور سجده ما را به آن جناب رسان صائب تبریزی