صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۲۷۲: بی بصیرت چه گل از غیب تواند چیدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی بصیرت چه گل از غیب تواند چیدن؟ پای خوابیده چه در خواب تواند دیدن؟ می توان با نظر بسته جهان را دیدن عینک دیدن خواب است نظر پوشیدن مژه از خواب گران چون رگ سنگ است ترا در ته سنگ چه مقدار توان بالیدن؟ پشت پا زن به دو عالم اگر از مردانی کار اطفال بود پا به زمین مالیدن رحم کن بر خود اگر رحم نداری به زمین توتیا شد قلم پای تو از لغزیدن مار تا راست نگردد نرود در سوراخ راست شو تا بتوانی به لحد گنجیدن خویش را جمع کن از پرده دران ایمن شو که گل از خار توان چید به دامن چیدن اوج دولت نه مقامی است که غافل باشند بر لب بام خطر جهل بود خوابیدن عمر جاوید به روشن گهران می بخشد همچو خورشید به دیوار زبان مالیدن اگر از تیغ شهادت دهنی تر سازی می توان پشت سر خضر و مسیحا دیدن کم ازان است ثوابم که به میزان آید بیش ازان است گناهم که توان سنجیدن ناله خوب است که بی خواست ز دل برخیزد چون جرس چند به تحریک زبان نالیدن؟ چند از گردش ناساز فلک، تاب خوری؟ رشته عمر تو کوتاه شد از پیچیدن گل رعنا عبث از باد خزان می نالد نه گناهی است دورویی که توان بخشیدن سالکان را خبر از حالت مجذوبان نیست این نه وردی است که ناخوانده توان فهمیدن می شوی محرم آن دلبر یکتا صائب گر توانی نظر از هر دو جهان پوشیدن صائب تبریزی