صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۲۳۲: به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من به یک شبنم نشست از جوش خون لاله زار من شب امیدواری می شمردم خط مشکین را ندانستم کز او خواهد سیه شد روزگار من چنین کز شوق دامان تو خود را جمع می سازد عجب دارم پریشان گردد از صرصر غبار من نه آن صیدم که عشق از فکر من غافل تواند شد نمک در چشم ریزد دام را ذوق شکار من بگو تا آستین از دیده خونبار بردارم غباری هست اگر بر خاطرت از رهگذار من نشاندی از فریب وعده صد بارم به خاک و خون نکردی شرم یک بار از دل امیدوار من نفس در خانه آیینه اینجا راست می کردی اگر آگاه می گشتی ز درد انتظار من حصار عافیت شد طوق قمری سروبستان را مکن پهلو تهی ای سرو بالا از کنار من مرا زین خودپرستان نیست صائب چشم همراهی مگر دستی گذارد بیخودی در زیر بار من صائب تبریزی