صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۲۱۸: دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن سرشک گرمرو را شمع بالین مسیحا کن هر آن راز نهان کز جام جم روشن نمی گردد بپوشان چشم (و) در آیینه زانو تماشا کن به گردون برد زور شهپر توفیق شبنم را تو هم در حلقه افتادگانی، چشم بالا کن سواد شهر از تنگی به داغ لاله می ماند ازین زندان مشرب روی در دامان صحرا کن اگر تن از سرت چون پنبه بردارند از مینا به روی اهل مجلس خنده قهقه چو مینا کن متاع ساده لوحی می خرد سوداگر محشر بیاض سینه پاک از نقطه سهو سویدا کن چو خون در کوچه باغ رگ سراسر تا به کی گردی؟ به نشتر آشنا شو گلفشانی را تماشا کن چو گوهر در کف دست صدف تا کی گره باشی؟ ازین ماتم سرای استخوانی رو به دریا کن بکش مانند صائب پای در دامان گمنامی گل پژمرده پرواز را در کار عنقا کن صائب تبریزی