صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۲۱۵: چه عاجز مانده ای، دامان همت بر کمر می زن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه عاجز مانده ای، دامان همت بر کمر می زن برون از پرده افلاک چون آه سحر می زن مکن لنگر چو داغ لاله یک جا از گرانجانی چو شبنم هر سحرگه خیمه در جای دگر می زن نباشد لشکر خواب گران را تاب فریادی به هویی عالم آسوده را بر یکدگر می زن بیفشان آستین بر حاصل این باغ پر آفت دگر چون سرو دست بی نیازی بر کمر می زن مکن از حرص بر خود زندگی را تلخ چون موران بکش سر در گریبان، غوطه در بحر شکر می زن سواد عشق در زیر نگین آسان نمی آید چو داغ لاله چندی کاسه در خون جگر می زن اگر چون مرغ نوپرواز کوتاه است پروازت پر و بالی به کنج آشیان بر یکدگر می زن تو کز اندیشه دام و قفس بر خویش می لرزی به کنج آشیان بنشین، گره بر بال وپر می زن چه باشد قطره آبی که نتوان دست ازان شستن؟ هم از گرد یتیمی خاک در چشم گهر می زن نثار تازه رویان ساز نقد وقت را صائب در ایام بهاران از زمین چون دانه سر می زن صائب تبریزی