صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۲۰۱: به حسن خلق دلها را مسخر می توان کردن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به حسن خلق دلها را مسخر می توان کردن به این عنبر دو عالم را معطر می توان کردن به خون خوردن اگر قانع شوی از نعمت الوان چه خونها در دل این چرخ اخضر می توان کردن تو از بیم حساب امروز خود را می کنی فردا وگرنه هر نفس را صبح محشر می توان کردن اگر از خامشی مهر سلیمانی به دست آری پریزادان معنی را مسخر می توان کردن اگر دست از عنان اختیار خویش برداری چو ماهی بحر را بالین و بستر می توان کردن اگر از سیلی دریا نتابی روی چون عنبر چه محفل ها به بوی خوش معنبر می توان کردن مجال گفتگو از پیچ و تاب فکر اگر باشد زبان بازی به خنجر همچو جوهر می توان کردن اگر از تهمت خامی نیندیشد سپند ما به دود آه، خون در چشم مجمر می توان کردن کهن دولت به اقبال جوانان برنمی آید قیاس از حال دارا و سکندر می توان کردن اگر در دعوی آزادگی ثابت قدم باشی به زیر بار دل رقص صنوبر می توان کردن پشیمانی ندارد در سخن از پای افتادن به مژگان چون قلم این راه را سر می توان کردن مشو قانع به یک پیمانه از خون حلال ما لبی شیرین ازین قند مکرر می توان کردن نسازی چون قلم گر زندگی صرف سخن صائب چو طوطی صفحه آیینه از بر می توان کردن صائب تبریزی