صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۷۹: سایه تا افتاد ازان مشکین سلاسل بر زمین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سایه تا افتاد ازان مشکین سلاسل بر زمین آیه رحمت مسلسل گشت نازل بر زمین چون شفق از خاک خون آلود می خیزد غبار بس که در کوی تو آمد شیشه دل بر زمین گر به این تمکین گذارد پای لیلی در رکاب از گرانباری گذارد سینه محمل بر زمین لاله بی داغ تا دامان محشر سر زند خون ما هر جا چکد از تیغ قاتل بر زمین در برومندی مکن با خاکساران سرکشی کز هجوم میوه گردد شاخ مایل بر زمین از تحمل خصم بالادست گردد زیر دست موج تیغ از کف گذارد پیش ساحل بر زمین نیست دست بی نیازان پست فطرت چون غبار ورنه افتاده است دامان وسایل بر زمین روزی ثابت قدم آید به پای دیگران توشه را رهرو گذارد پیش منزل بر زمین مشکل است از مردم آزاده دل برداشتن از صنوبر کی به افشاندن فتد دل بر زمین؟ صفحه خاک سیه شایسته اقبال نیست هر طرف از جاده بنگر خط باطل بر زمین هر کف خاکی دهان شیر و کام اژدهاست چشم بگشا، پای خود مگذار غافل بر زمین ترک این وحشت سرا شایسته افسوس نیست می زند بیهوده خود را مرغ بسمل بر زمین کاهلی از بس که پیچیده است بر اعضای من می گذارد نقش پای من سلاسل بر زمین کلک صائب در سخن چون سحرپردازی کند می شود یک چشم حیران چاه بابل بر زمین صائب تبریزی