صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۵۸: دیده بی نور ما را کرد بینا پیرهن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیده بی نور ما را کرد بینا پیرهن بر چراغ مرده ما شد مسیحا پیرهن گفت پیغمبر مپوشانید تن در نوبهار چون نسازم در بهاران رهن صهبا پیرهن؟ پرده عصمت ندارد تاب دست انداز شوق رو به کنعان کرد از دست زلیخا پیرهن پنبه نتواند شدن بر چهره آتش نقاب می کند پهلو تهی از سینه ما پیرهن برگ گل را ره به آن اندام نازک داده است سینه ام هرگز نخواهد صاف شد با پیرهن! مردم چشم صدف دیگر نخواهد شد سفید گر بشوید بخت من در آب دریا پیرهن گرنه شب بر چشم مجنون آستین مالیده است لاله چون افکنده بر دامان صحرا پیرهن؟ داغ ناسور مرا با پنبه راحت چه کار؟ جنگ دارد دست ماتم دیدگان با پیرهن چون گل از زور جنون مجموعه چاکی شود گر چو آتش بر تنم باشد ز خارا پیرهن پرده ناموس را خواهم دریدن چوب حباب بر تنم زندان شده است از زور صهبا پیرهن صائب آن روزی که از دل داغ پنهان شعله زد جامه فانوس شد بر پیکر ما پیرهن صائب تبریزی