صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۵۴: کی سخن خام از لب فرزانه می آید برون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کی سخن خام از لب فرزانه می آید برون؟ باده چون شد پخته از میخانه می آید برون از زبان خامه من لفظ های آشنا در لباس معنی بیگانه می آید برون دانه دل را تو پامال علایق کرده ای ورنه خرمن ها ازین یک دانه می آید برون ناله ناقوس دارد هر سر مو بر تنم این سزای آن که از بتخانه می آید برون در شبستان که بوده است و کجا می خورده است؟ آفتاب امروز خوش مستانه می آید برون عالمی از داغ عالمسوز ما در آتشند دود شمع ما ز صد کاشانه می آید برون کعبه گر آید به استقبال من پر دور نیست دود شمع ما ز صد کاشانه می آید برون می تند گرد دهانش همچو خط عنبرین هر حدیثی کز لب جانانه می آید برون گرد هستی در حریم پاکبازان توتیاست دست خالی سیل ازین ویرانه می آید برون جامه فانوس می گردد ز غیرت شمع را لاله ای کز تربت پروانه می آید برون در سواد خامه من گفتگوی سهل نیست زین نیستان نعره شیرانه می آید برون هر کسی در عالم خود شهریار عالم است وای بر جغدی که از ویرانه می آید برون نفس را مگذار پا از حد خود بیرون نهد می شود گم طفل چون از خانه می آید برون می شود صائب ز بی تابی دل غواص آب از صدف تا گوهر یکدانه می آید برون صائب تبریزی