صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۵۰: تا به عزم صید آن بی باک می آید برون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا به عزم صید آن بی باک می آید برون خون ز چشم حلقه فتراک می آید برون تنگدستی راست لازم گریه بی اختیار وقت بی برگی سرشک از تاک می آید برون می خورد چون عیسی از سرچشمه خورشید آب هر نهالی کز زمین پاک می آید برون نیست ممکن دود را آتش عنانداری کند آه بی تاب از دل غمناک می آید برون ناتوانان را شود موج حوادث بال و پر سالم از بحر خطر خاشاک می آید برون خواجه می آید برون از فکر دنیای خسیس دانه قارون اگر از خاک می آید برون می شود از شعله غیرت دل خورشید آب چون عرق زان روی آتشناک می آید برون از ضعیفان می شود روشن چراغ سرکشان بال آتش از خس و خاشاک می آید برون زاهدان را نیست آه و ناله تر دامنان دود بیش از هیزم نمناک می آید برون جوش مستی می کند ما را خلاص از حبس خاک دست ساغر گیر ما از تاک می آید برون صبح عشرت می کنندش نام، این نادیدگان آه سردی کز دل افلاک می آید برون رزق اگر بر آدمی عاشق نمی باشد، چرا از زمین گندم گریبان چاک می آید برون؟ نیست صائب کار هر کس سینه بر آتش زدن از دو صد عاشق یکی بی باک می آید برون صائب تبریزی