صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۲۱: عشقبازی بود دایم در جهان آیین من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشقبازی بود دایم در جهان آیین من چون سمندر بود از آتش بستر و بالین من می شود در بستر تفسیده من گل گلاب می گدازد شمع را سرگرمی بالین من فارغ از فکر مکافاتم که خصم کینه جو زنده زیر خاک باشد از غبار کین من خواب این دلمردگان از مرگ سنگین تر بود ورنه خون مرده گردد زنده از تلقین من بر دل پر شور من دست نوازش بیهده است پنجه مرجان چو دریا کی دهد تسکین من؟ نیست یک دل کز ملال خاطرم دلگیر نیست باغ را در بسته دارد غنچه غمگین من تلخکامی نیست چون من در میان خستگان زهر چشم یار باشد شربت شیرین من صائب از غیرت شود خون مشک در ناف غزال هر کجا در جلوه آید خامه مشکین من صائب تبریزی