صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۱۶: نیست جز لخت جگر چیزی دگر بر خوان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیست جز لخت جگر چیزی دگر بر خوان من از پشیمانی دل خود می خورد مهمان من در مصیبت خانه ام گرد تعلق فرش نیست سیل خجلت می برد از خانه ویران من از تنور خاک، نان من فطیر آمد برون از تنور آسمان تا چون برآید نان من قطع پیوند تعلق کرده ام زین خاکدان داغ دارد خار را کوتاهی دامان من می کند با آستین جوهر ز روی تیغ پاک آن که می چیند به دامن اشک از مژگان من گریه من بحر را در حقه گرداب کرد کیست مرجان تا زند سرپنجه با مژگان من؟ از تنور هر حبابی سر کشد طوفان نوح چون به دریا رو نهد چشم محیط افشان من نکهت زلف تو راه شش جهت را بسته است از کدامین ره به هوش آید دل حیران من؟ در سر شوریده من عقل شد سودای عشق دیو یوسف می شود در پله میزان من صائب از بس شور معنی هر طرف انگیخته است یادی از دیوان محشر می دهد دیوان من صائب تبریزی