صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۰۰: می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من از پرستاران گرانتر می شود بیمار من پرتو منت کند عالم به چشم من سیاه باشد از تردستی روشنگران زنگار من ریشه کفرست محکم در دل سنگین مرا چون سلیمانی گسستن نیست با زنار من نیست با این خاکدان دلبستگی یک جو مرا برگ کاهی می شود بال و پر دیوار من دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفس دستباف عنکبوتان است پود و تار من روزگار از طوطی من گر شکر دارد دریغ حرف شیرین تنگ شکر می کند منقار من دولت بیدار دانند آنچه کوته دیدگان چشم خواب آلود می داند دل بیدار من روی خندان من آرد خون رحمت را به جوش دست گلچین غنچه بیرون آید از گلزار من آبروی من چو گوهر سر به مهر عزت است آب برمی آرد از خود ابر گوهربار من از صدف ترسم برآید پوچ مانند حباب می خورد از بس درد خود گوهر شهوار من دیده یوسف شناسی نیست در مصر وجود ورنه جنس یوسفی کم نیست در بازار من دشمن خونخوار را از عجز می پیچم عنان سد راه سیل گردد پستی دیوار من مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا من همان ذوقم که می یابند از گفتار من می کند صائب سراغ قبله در بیت الحرام هر که جوید مصرع برجسته از اشعار من صائب تبریزی